۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه
خسته نباشيد
۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه
اطلاعیه شماره 2 استاد اردکانی (طراحی الگوریتم)
امروز جواب دانشگاه آزاد اومد و من قبول شدم !
دوست ندارم از اینجا برم ولی یک سری مسائل پیش اومده که دیگه باید بر خلاف میل باطنیم زحمت رو کم کنم و برم !
خوب بریم سراغ اصل مطلب و اونم اینکه استاد اردکانی عزیز باز هم ما رو مورد لطف و عنایت خودشون قرار دادند و اطلاعیه
شماره 2 (بر اساس فرمایش استاد بیانیه 2) را برای درس طراحی الگوریتم اعلام کردند که به شرح زیر میباشد :
"
ميدونم كه حال شوخي نداريد !! دركتون مي كنم فرزندانم !!
استاد واقعا ازتون ممنونیم . انشا الله فردا حتما مزاحمتون میشیم البته توقع نداشته باشید که شب امتحانی در مورد
مسائل اجتماعی صحبت کنیم ؛ همه میایم در مورد امتحان میپرسیم .
استاد بازم ممنونم . موفق باشید .
بچه ها همگی موفق باشید .
خدا نگهدار .
۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه
اطلاعیه شماره 1 استاد اردکانی (طراحی الگوریتم)
استاد اردکانی نکاتی را درباره امتحان درس طراحی الگوریتم در سایت خودشان منتشر کردند که من نیز آنها را بدون
هیچگونه دخل و تصرفی به اطلاع شما عزیزان میرسانم :
"مژده بر اهالي بلاد طراحي الگوريتم !!!! پيرو درخواست هاي مكرر دانشجويان !!! الگوريتم پريم از امتحان حذف ميگردد !!! ( دقت كنيد كد الگوريتم حذف مي شود ولي اجراي آن بر روي مثال كماكان هست !!) و مژده دوم ( كه با خون شدن جگر حاصل شد !!!) اينكه فرمولهاي ضرب استراسن لازم به حفظ كردن نيست !!! در صورت نياز – بشرطي كه سوال باشد خودم مي دم !!! بريد كلي حال كنيد از الطاف من !!!!"
من نیز به نمایندگی از تمام دانشجویان نرم افزار کامپیوتر از استاد اردکانی به دلیل حذف الگوریتم پریم و فرمول های ضرب استراسن تشکرمیکنم
در ضمن به این دلیل بنده عرض کردم اطلاعیه شماره 1 :
زیرا امیدوارم تا روز امتحان استاد اردکانی مطالب دیگری مبنی بر حذف قسمت های دیگری از درس را اعلام نمایند .
با آرزوی شادکامی و موفقیت در تمام زمینه ها .
۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه
نکات گرامری
چندتا نکته گرامری براتون گذاشتم امیدوارم مفید باشه
راستی 3شنبه از ساعت 8 قراره رفع اشکال داشته باشیم
طبقه همکف کلاس آخر (رو بروی کلاس دیفرانسیل)
download
download part 2
“هر اتفاقی که برای ما می افتد به نفع ماست” حتما بخوانید.
توی کشوری
یه پادشاهی زندگی میکرد که خیلی مغرور ولی عاقل بود
یه روز برای پادشاه یه انگشتر به عنوان هدیه آوردند
ولی رو نگین انگشتر چیزی ننوشته بود و خیلی ساده بود
شاه پرسید این چرا این قدر ساده است ؟
و چرا چیزی روی آن نوشته نشده است؟
فردی که آن انگشتر را آوره بود گفت:
من این را آورده ام تا شما هر آنچه که میخواهید روی آن بنویسیدشاه به فکر فرو رفت
که چه چیزی بنویسد که لایق شاه باشد
وچه جمله ای به او پند میدهد؟
همه وزیران را صدا زد وگفت
وزیران من هر جمله و هرحرف با ارزشی که بلد
هستید بگوییدوزیران هم هر آنچه بلد بودند گفتند
ولی شاه از هیچکدام خوشش نیامد
دستور داد که بروند عالمان و حکیمان را از کل
کشور جمع کنند و بیاوند
وزیران هم رفتند و آوردند
شاه جلسه ای گذاشت و به همه گفت که هر کسی
بتواند بهترین جمله را بگوید
جایزه خوبی خواهد گرفت
هر کسی به چیزی گفت
باز هم شاه خوشش نیامدتا اینکه یه پیر مردی به دربار آمد و گفت
با شاه کار دارم
گفتند تو با شاه چه کاری داری؟
پیر مرد گفت برایش یه جمله ای آورده ام
همه خندیدند و گفتند تو و جمله
ای پیر مرد تو داری میمیری تو راچه به جمله
خلاصه پیر مرد با کلی التماس توانست آنها را
راضی کند که وارد دربار شود
شاه گفت تو چه جمله ای آورده ای؟
پیر مرد گفت
جمله من اینست
"هر اتفاقی که برای ما می افتد به نفع ماست"
شاه به فکر رفت
و خیلی از این جمله استقبال کرد
و جایزه را به پیر مرد داد
پیر مرد در حال رفتن گفت دیدی که هر اتفاقی که
می افتد به نفع ماستشاه خشمگین شد و گفت چه گفتی؟
تو سر من کلاه گذاشتی
پیر مرد گفت نه پسرم
به نفع تو هم شد
چون تو بهترین جمله جهان را یافتیپس از این حرف پیر مرد رفت
شاه خیلی خوشحال بود
که بهترین جمله جهان را دارد
و دستور داد آن را روی انگشترش حک کنند
از آن به بعد شاه هر اتفاقی که برایش پیش میآمد
میگفت
هر اتفاقی که برای ما میافتد به نفع ماست
تا جائی که همه در دربار این جمله را یاد گرفنه
وآن را میگفتند
که هر اتفاقی که برای ما میافتد به نفع ماست
تا اینکه یه روز
پادشاه در حال پوست کندن سبیبی بود که ناگهان
چاقو در رفت و ۲ تا از انگشتان شاه را برید و قطع کرد
شاه ناراحت شد و درد مند وزیرش به او گفت
هر اتفاقی که میافتد به نفع ماست
شاه عصبانی شد و گفت انگشت من قطع شده تو
میگوئی که به نفع ما شده
به زندانبان دستور داد تا وزیر را به زندان
بیندازد وتا او دستور نداده او را در نیاورندچند روزی گذشت
یک روز پادشاه به شکار رفت
و در جنگل گم شد
تنهای تنها بود
ناگهان قبیله ای به او حمله کردند و او را
گرفتند
و می خواستند او را بخورند
شاه را بستند و او را لخت کردند
این قبیله یک سنتی داشتند که باید فردی که
خورده میشود تمام بدنش سالم باشد
ولی پادشه ۲ تا انگشت نداشت
پس او را ول کردند تا برودشاه به دربار باز گشت
و دستور داد که وزیر را از زندان در آورند
وزیر آمد نزد شاه و گفت
با من چه کار داری؟
شاه به وزیر خندید و گفت
این جمله ای که گفتی هر اتفای میافتد به نفع
ماست درست بود
من نجات پیدا کردم ولی این به نفع من شد ولی تو
در زندان شدی
این چه نفعی است
شاه این راگفت واو را مسخره کردوزیر گفت اتفاقاً به نفع من هم شد
شاه گفت چطور؟
وزیر گفت شما هر کجا که میرفتید من را هم با
خود میبردید
ولی آنجا من نبودم
اگر میبودم آنها مرا میخوردند
پس به نفع منهم بوده است
وزیر این را گفت و رفتپایان
نتیجه گیریتون رو بگید.